از پشت شيشه داشتم بيرون رو نگاه ميكردم چه برفي ميومد. فكر اسكي رو ديگه از سرم بيرون كردم. يه نگاهي به پريوش انداختم كه حسابي خواب بود. ديروز پريوش رو تو پيست اسكي ديدم كه تنها اسكي ميكرد . چند سالي بود نديده بودمش و اونم ازدواج كرده بود. ديروز مجبورم كرد كه يه اتاق تو هتل ديزين بگيرم و با هم باشيم. شب هم منو برد تو اتاق خودش. با هم دراز كشيده بوديم. شروع كرد به نوازش و لبهاش رو به آرامي روي لبام گذاشت و شروع كرد به مكيدن. منم دستامو كردم تو موهاش و روي همديگه غلت ميزديم. حسابي از هم لب گرفتيم. به آرامي پيراهنه منو در آورد و شروع كرد به ليسيدن بدنم و منهم با موهاش بازي ميكردم. نوبته من شد كه Pročitajte više